نوشته اصلی توسط
ماجراجو
سلام
من مشکلی دارم که دائما رو به تشدیده. من با خانمم حدو 13 سال پیش ازدواج کردیم و الان یه بچه 3 ساله داریم. از همون دوران عقد مشکلات شدیدی داشتیم تا جایی که تمام زندگی ما شده بود نظرات پدر و البته مادرش که به طرز زیرکانه ای خودش رو در پس پدر خانمم پنهان می کرد.
چند بار خواستم ازش جدا بشم که با مقاومت خودش و خانواده من انجام نشد. از ابتدا سر مسائل جنسی مشکل داشتیم به نحوی که احساس می کنم این مطلب برای خانمم حکم کالای فروشی رو داره. رابطه ما به چند هفته یک بار می رسه در حالی که من نیاز به این موضوع دارم اما اون حتی از این که منو تشنه نگه داره راضیتره تا اینکه بخواد با من باشه. حس می کنم شدیدا احساس رضایت می کنه از عذاب کشیدن من. حتی مواقعی که اجازه میده مثل یه تکه چوب می اوفته که من کارمو بکنم و نمی ذاره به هیچ جاییش دست بش بزنم.
به قدری از خونه فراریه که تا چند وقت پیش هر روز خونه پدرش بود تا نیمه های شب و حتی یک بار در ماه غذا درست نمیکرد و میگفت من از نظر اسلام وظیفه ای ندارم. من با دعواهای شدید و تهدید پدر و مادرش تونستم کمی از خونه رفتنهاشو کم کنم اونم مهریه و نفقه رو اجرا گذاشت و به دروغ به دادگاه گفت هرگز یک ریال هم در تمام این سالها خرج نکرده و من رو دو بار به دزندان انداخت.
بعد از مداخله خانواده من و با مشاوره یکی از آشنایان خانمم به زندگی برگشت ولی هیچ توجهی به من نمی کنه تا جایی که من دارم دیوونه میشم و شبها تا صبح کتاب می خونم بلکه آروم شم.
هیچ مهمونی به خانه ما نمیاد و اگه کسی ما رو دعوت کنه با روی اخمو و ترش میاد یه گوشه میشینه. تمام روی خوشش برای دیگران مخصوصا خانواده شه و تفریح و خنده اش برای دیگرانه و خانه خودمون رو فقط خوابگاه می دونه. من به خاطر دخترم دارم زندگی میکنم ولی نمی دونم تا کی صلاحه. مشاوره هم رفته ایم هر بار رفتارش رو یکی دو هفته درست می کنه بعد مثل قبل. شدیدا به مشاورها دروغ میگه و کسی حرفهای اونو بشنوه میگه خوش به حالت چه زندگی بهشتی ایده آلی داری. آیا راهی داره این زندگی؟ و به نظر شما آخر این زندگی چی میشه؟ بارها به من گفته بود برو زن بگیر تو مرد نیستی و اگر من جای تو بودم حتما زن می گرفتم.
ناگفته نمونه ایشون اضطراب فوق العاده شدیدی دارن و وسواس تمیزی و پاکی خیلی شدید به نحوی که سر کوچکترین شک به نجسی جیغهای وحشتناک می زنه. اگه سر موضوع کوچکی عصبانی بشه دیگه آروم نمیشه حتی تا چند هفته. رفتارهای عصبیش به نظر من رو به تشدیده.
عزیزانی که تخصص دارن میشه بگن در نمونه های مشابه عاقبت این زندگی ها چه شده.
ممنونم